+ نوشته شده در یکشنبه دهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت توسط سيد هاشم وفايي «مشهد »
|
کرده ام نذرکه عمری زغمت گریه کنم آه ازدل کشم وازالمت گریه کنم گردل سوخته ای لطف به من کرده خدا بهر آنست که سوزم زغمت گریه کنم گاه درماتم توبرسروبرسینه زنم گاه بنشینم وزیرعلمت گریه کنم منم ان سائل درمانده که بادست تهی دردل شب به امید کرمت گریه کنم به غبارحرم کرببلایت سوگند دوست دارم که شبی درحرمت گریه کنم کاش آئی دم مردن به سربالینم تانهم صورت خودبر قدمت گریه کنم همه شب گفت وفائی سرسجاده اشک کی شوددرحرم محترمت گریه کنم **************** کربلا کعبۀ دلهاست خدا می دا ند دیدنش آرزوی ماست خدا می داند کربلا گلشن سرسبز علی وزهراست تاچه حد وقف تماشاست خدا می داند کربلاراچه نیـازست که تفسیر کنند عشق حرفیست که گویاست خدامی داند ماعـزادارحسینیـم،که اشک غـم او آبـروی همۀ ماست خدا می داند اولین مستمع مجلس پُرفیض حسین مادرش حضرت زهراست خدا می داند تاابد ازغم او دردل ذراّت وجود کس نداند که چه غـوغاست خدا می داند حرزجانست مراعشق حسین واین عشق قیمتش جنّت اعلاسـت خدا می داند نگه آخراو سوی خیام است ولی چه دراین آینه پیداست خدا می داند یـوسف فاطمه افتاد به خاک ودردا چه خبـردردل صحراست خدا می داند چشمۀ چشم «وفایی»شده دریا ازاشک قدرآن دیـده که دریاست خدا می داند ___________________