منای کربلا


من ذبیح اعظمم رو  برمنا آورده ام
هستم را درمنای کربلا آورده ام
یک ذبیح آورد ابراهیم باخود درمنا
منکه هفتادو دوقربان درمنا آورده ام
بارالها درره توبسته ام احرام عشق
سعی کردم در ره تو تا صفا آورده ام
کلفروشی عاشقم دربوستان کربلا
یک گلستان گل برایت رونما آورده ام
تشنۀ وصل توام نی تشنۀ آب فرات
روی برسرچشمۀ آب بقا آورده ام
پرچم الله واکبرتا بماند سرفراز
روی دوش اکبرخود این لوا آورده ام
تا که جای مجتبی خالی نباشد درمنا
قاسم اورا به جای مجتبی آورده ام
تا علمداری کند درعرصۀ ایثار وعشق
من علمداری رشید وباوفاآورده ام
تا که این قربانیان گردد قبول حضرتت
درطواف کعبۀ تو حج به جا آورده ام
این وفائی بود برمیثاق وبرپیمان من
گرهرآنچه داشتم بهر خدا آورده ام