دریای فضل

خورشید بود وماه به نورش نظاره داشت

درکهکشان علم هزاران ستاره داشت

عطر کلام وحی زلعل لبش چکید

فضل ومقام ومنزلتی بی شماره داشت

درمکتب فضیلت وجاوید دانشش

او«بوبصیر»و«مؤمن طاق»و «زراره» داشت

کس پی نبرده است براین نور لایزال

دریای فضل او مگر آخر کناره داشت

هرگز خزان ندید گلستان علم او

زیرا که این بهشت بهاری هماره داشت

سوگند بر ترنم قرآن که هل اتی

بر جود وبرسجیّت او استعاره داشت

آتش برای خادم او چون خلیل بود

وقتی تنور شعله کشید و شراره داشت

پوشانده است ابر غمی آفتاب را

هرگه به سوی کرب وبلا او نظاره داشت

لرزید بند بند تنش درعزای او

وقتی به داغ وماتم زهرا اشاره داشت

حاجت به زهر دادن این مقتدا نبود

زیرا دلی چنان جگرش پاره پاره داشت

تنها نه دربقیع«وفائی» که این امام

درسینه های ماهمه دارالزیاره داشت

کپی +صلوات