آیه های نور/قصیده تمام سجاد علیه السلام
آیه های نور
آیه های نور حک گردیده برپیشانی اش
مهرو مه ماتند درآئینه ی حیرانی اش
روبه سوی قبله می افتادچون سجاده ای
آن که محراب دعا زد بوسه برپیشانی اش
ازشرار عشق و شیدایی زبس آتش گرفت
اشک گل انداخت بر رخساره ی قرآنی اش
می تراوید از وجودش عطر اخلاص و یقین
سید سجاد شد ازسجده ی طولانی اش
صف به صف درآسمان قدوسیان صف می زدند
بس که دیدن داشت اشک وحالت روحانی اش
درمنای عشق و ایثار و وفا روز ازل
با ذبیح خویش ابراهیم شد قربانی اش
مصحف او را زبور آل یاسین خوانده اند
عارفان را فیض بخشد مصحف عرفانی اش
مصف پاکش شقایق پوش شد زانفاس او
جلوه کرده درهمین گلزار گل افشانی اش
شاهد عشق وشهید زنده ی کرب وبلاست
شاهدان غرقه درخون و شهید ارزانی اش
روز عاشورا کنار قتلگاه لاله ها
موج زد تصویر غم دردیده ی طوفانی اش
گرچه درظاهر عدو برگردنش زنجیر بست
بود دشمن همچو نفس سرکشی زندانی اش
درغروب غم فزای کوفه و در شام غم
شعله زد برخرمن بیداد خطبه خوانی اش
غنچه های عشق پژمردند ازغم تا نسیم
گفت روزی داستان عشق وسرگردانی اش
ازهوای ابری چشمش دل عالم گرفت
مزرع دین سبزشد ازدیده ی بارانی اش
عمراو با یاد روز سخت عاشورا گذشت
جاودان شد کربلا از گریه ی طولانی اش
آشکارا شد گه غسل تن رنجور او
برفقیران نان وخرما بردن پنهانی اش
ازنسیم آستانش می وزد عطربهشت
فخر دارد جبرئیل ازمنصب دربانی اش
بهر کسب نور می تابد براو خورشید و ماه
حاجت نوری ندارد مدفن نورانی اش
میزبانی می کند از زائرانش روز و شب
کاش ای دل یک شبی بودیم درمهمانی اش
کوثر توفیق دردست «وفایی» داده است
آن که دارد آیه های نور برپیشانی اش
کرده ام نذرکه عمری زغمت گریه کنم