

تجلیگه توحید
ای آن که حریم تو گلستان بهشت است
این باغ پراز لاله وریحان بهشت است
ازباد خزان گراثری نیست در این مُلک
گلزار توباغی زگلستان بهشت است
آئینه درآئینه پراز نور خدائی است
گنجینۀ اسرار فراوان بهشت است
صحن حرم توست تجلیگه توحید
ایوان پراز نورتو، ایوان بهشت است
برروضۀ مینوی تو افتاده نگاهش
خورشید اگر واله وحیران بهشت است
تا آن که نصیبی برد از خدمت این باغ
شوق حرمت برسر رضوان بهشت است
آهو نه همین گشت پناهمده به لطفت
آهوی حریمت زغزالان بهشت است
قهر تو بود نامۀ سربستۀ دوزخ
مهرتو کلید در بُستان بهشت است
هرکس که نهد سربه غبار حرم تو
پیداست که آسوده به دامان بهشت است
آنقدر رئوفی تو که از حُسن مرامت
هرکس شده مهمان تو، مهمان بهشت است
درصحن وسرای حرمت دیدۀ گریان
پیش نظرم غنچۀ خندان بهشت است
دراین حرم قدس«وفائی» همۀ عمر
مهمان کرمخانۀ الوان بهشت است
التماس دعا
گلشن بهشتی
هرشب که ماه دیده خود باز می کند
ازحُسن نور تو سخن آغاز می کند
دیگر کسی به غیر تو شمس الشموس نیست
غیر از تو ذره را که فلک تاز می کند
عطر بهشت می وزد از او به لاله ها
هربلبلی که نام تو آواز می کند
درباغ عشق می شکفد غنچه های نور
وقتی صبا سخن زتو آغاز می کند
درگلشن بهشتی تو ای بهار حُسن
«جبریل بال میزند وناز می کند»
برگنبد طلائی تو چون کبوتران
درهر طرف ملائکه پرواز می کند
دیگر چه حاجت است مرا بردر مسیح
تا پرتو نگاه تو اعجاز می کند
روزی که سروها همه چون بید می شوند
مارا محبت تو سرافراز می کند
این عاشق فسرده«وفائی» هنوزهم
تنها به توست درد خود ابراز می کند
التماس دعا

تجلیات خدا
بیا دوباره مدینه دلا تماشاکن
تجلیات خدارا بیا تمـاشا کن
فضـا پُراست زنور وجـود شمس شموس
بـه جلوه جلوۀ اودرفضا تماشا کن
فروغ چهرۀ شمس الضحا تماشائی است
به روی دامن بدرالدجی تماشا کن
شکوفه بارترین گلُبن فضیلت را
میان گلشن سبز ولا تماشا کن
ملایکی کـه بـه پابوس آن امام همُام
رسیده اند زاوج سما تماشاکن
برای کام وی ، آب فرات آوردند
به یاد صحنه ای از کربلا تماشاکن
بخوان« یُطهّـرُ »وآندم شکوه قدرش را
میان آینه ی انمّا تماشا کن
بیا بـه مکتب پُـر شور علم ودانش او
به نور عالم آل عبا تماشا کن
حریم زادۀ موساست این حرم،این جا
هزار جلوه به طور وفـا تمـاشا کن
اگرکه شوق تماشا به توعطا کردند
به گوشه گوشۀ صحن وسرا تماشا کن
قدم به ساحت این کعبـۀ وفا بردار
مقـام وزمزم وسعی وصفا تماشا کن
نظر به کعبه نمـودن عبادتی دارد
بیا به کعبۀ اهل ولا تماشا کن
صفای شبنم و لطف بهار اگر خواهی
به چشم زائر پاک رضـا تماشاکن
حضور تشنه لبان حقیقت دین را
کنار چشمۀ آب بقا تماشا کن
کبوتران دعاگوی زائرانش را
به روی گنبد زرد طلا تماشا کن
بــه پشت پنجرۀ اوهزار معجزه را
به روشنائی آئینه ها تماشا کن
اگرکه دست تهی آمدی ، مرامش را
دراین محیـط سخا و عطا تماشا کن
اگر چوآینه های حرم شکسته شدی
درستـی دل خـود را بیا تماشا کن
حریم اوست «وفائی»چو روضه الجنّه
بیا وساحت این باغ راتماشا کن
التماس دعا
مرز اجابت
این جا ره امید کسی سد نمی شود
کس ناامید ازحرمت رد نمی شود
این جا دعا به مرز اجابت رسیده است
راه دعای اهل دعا سد نمی شود
مهمان این حریم بهشتی، بهشتی است
حال کسی که باتو بود بدنمی شود
هردل دخیل عشق نبندد براین ضریح
دراین حرم کبوتر گنبد نمی شود
بین همه زرأفت تو صحبت است وکس
مانند تو به مهر زبانزد نمی شود
ای انعکاس مهر چنان تو کسی دگر
آئینه دار خُلق محمدّ نمی شود
حسرت برد کسی که به چندین بهار عمر
بهر زیارت تو مقیّد نمی شود
هرکس رسیده است بجائی زلطف توست
بی التفات تو که مؤید نمی شود
بی بهره ازولایت تو روز رستخیز
مستوجب عنایت ایزد نمی شود
بسیار رفته است «وفائی» سفرولی
جائی دگر به خوبی مشهد نمی شود
التماس دعا
بهترین هدیه
گرعرض سلام اولین هدیۀ توست
رهتوشۀ آخرت همین هدیۀ توست
ای زائرآئینۀ هشتم این جا
ذکرصلوات بهترین هدیۀ توست
کرامتی دگر
ماسوی تو از روز الست آمده ایم
با جلوه وجان حق پرست آمده ایم
مارا به کرامتی دگر مهمان کن
امروز همه کاسه بدست آمده ایم
آئینه دارزُهرۀ زهرا
امشب ازآسمـان ،مه انـور رسیده است
آئینـــه ای زنـورپیمبــــر رسیده است
این جلوه و جلال کدامیـن ستـاره است
کزآسمــان به جلـوۀ دیگـررسیده است
کـم کـم طلـوع صبـح وفـا دیـدنی بود
گوئی شب فـراق بـه آخــررسیده است
ازمشـرق مـدینــه پی عـرض احتـرام
مهـرفلک بـه دامـن پـرُزر رسیده است
وقتی طنیـن بـال مـلائـک بلنــد شـد
آمـدخبـرکـه جلـــوۀ داور رسیده است
یک گل به نام حضرت معصومـه ازخـدا
امشب بـرای مـوسی جعفر رسیده است
هفت آسمـان نظـاره گـراو بـود کـه او
باشوکت وجـلالت وبـا فـَر رسیده است
آئینـه دار زُهــرۀ زهــرارسیــد و بـاز
گفتنــد نـورزُهــرۀ ازهــررسیده است
این است بـانـوئی که مقــام رفیـع او
تاطاق عـرش خـالق اکبــررسیده است
این است گوهری که زدریای علم ودین
بـرســاحل حقیـقت ِبــاوررسیده است
این است آن کریمه که ازجـودومکرمت
فیضش به ناتوان وتـوانگـررسیده است
این است آن شفیعه که ازقـدر ومنزلت
آوازه اش به عـرصۀ محشر رسیده است
کـم گفتـه ام اگـرکـه بگــویم برای او
همچون مقـام ساره وهاجر رسیده است
هـرچه رسیده است برآن حضرت ازخدا
ازقـدرروزگــارفــزون تـر رسیده است
ازداستـــان غُـربـت درد آشنـــای او
خوناب سینــه بـرمـژۀ تـررسیده است
کی نـا امیـد می رود ازدرگهش بــرون
هرکس که باامیـد به این دررسیده است
بـرزائـربهشتی کــویش نــدا دهنــد
لب تشنه ای به چشمۀ کوثررسیده است
بـاالتفــات اوست«وفــائی»اگــرتـورا
ازکـــردگــار رزق مقــدّررسیده است
التماس دعا
گل باغ دین
آن که با همت او دین خدا تضمین بود
صادق آل رسول وگل باغ دین بود
مکتب علم از او قدر وشرف پیداکرد
شجر پرثمر باغ گل یاسین بود
بس که درذائقة علم حلاوت می ریخت
شرح هرنکته ای از لعل لبش شیرین بود
نه عجب گر که خدا را همه جا او می دید
چشم او چشم خدا بود وحقیقت بین بود
همره عرش نشینان همه شب درمحراب
شاهد حال و مناجات شبش پروین بود
دیده ای داشت که خون جگر ازآن می ریخت
دامنی داشت که ازخون جگر رنگین بود
گاه از کرب وبلا گه زمدینه غم داشت
دل آزرده وغمدیدة او خونین بود
همه شب شمع صفت از غم زهرا می سوخت
اشک برآتش غمهای دلش تسکین بود
ای دریغا گل گلزار علی را چیدند
بشکند دست ستمگر که چنین گلچین بود
گرچه کردند گل فاطمه را پرپر ، لیک
هستی از این گل پرپرشده عطر آگین بود
تازه شدگر که«وفائی» غم اوباردگر
غم او در دل هرشیعه غمی دیرین بود
التماس دعا